فلسفه عکاسی
اواخر قرن نوزدهم که عکاسی به مثابه یک پدیدار صنعتی هنری ظهور پیدا کرد، برای اولین بار قوهی باصره و حس مشترک انسان بمدد خیال و حافظه او، همان چیزی را از دنیا بیرون ساختند که اتاق تاریک میتوانست بسازد. جهان هیولایی و بیشکل صرفاً مادی و تهی، بدینسازن ساحت بینش تجربی و حسی درونی انسان در عالم ذهن و خیال و حتی بینش کلاً علمی جدید انسان، با آن تصویری که در اتاق تاریک بر روی قاب تصویرِ حلقه فیلم شکل میگرفت، مشابه شد، و به یک تساوی رسید.
شاید برای خیلی این سؤال پیش بیاید که کسی که کارش فلسفه است و پژوهشگر فلسفه است چرا علاقهمند به عکاسی است؟ فکر میکنم که اساساً مسألهای که میشود گفت این است که اگر فلاسفه با مفاهیم سروکار دارند، عکاسان هم با تصویر سروکار دارند و هر دوی آنها به نوعی میخواهند گفتوگو را به وجود بیاورند و هر دو به نوعی از جهان و واقعیت پرسش میکنند، فلاسفه از طریق مفاهیم و عکاسان از طریق واقعیت، یک روز از جکسون پلار؛ نقاش معروف آمریکایی سؤال کردند که چرا طبیعت را نقاشی نمیکند. وی در پاسخ میگوید من خودم طبیعتم. فکر میکنم سخن پرمعنای جکسون پلار را میتوان درباره بسیاری از هنرها به خصوص درباره عکاسی به کاربرد، یعنی اگر از عکاس سؤال کنیم چرا کارش گرفتن عکس از پرتره نیست؟
بیشتر بدانید: ترفندهای عکاسی
میتواند بگوید خودم واقعیتم. عده زیادی فکر میکنند که عکاسی به نوعی تقلید واقعیت و به یادگار درآوردن آن واقعیت در قالب عکس است. به نظر میرسه عکاس به مراتب بیشتر از این حرفها است و کار عکاس، تقلید واقعیت و بازتاب واقعیت نیست بلکه کار او خلق دوباره واقعیت است. یعنی در حقیقت عکاس، واقعیت را در قالب جدیدی دوباره خلق میکند. این خلق دوباره واقعیت به چه صورتی شکل میگیرد؟ در حقیقت میتوان گفت که در واقع عکاس مسألهاش کشف حقیقت نامرئی است که در شیئت این واقعیت نهفته است. خود واقعیت آنقدر مهم نیست که آن حقیقت نامرئی که پشت آن واقعیت نهفته شده، مهم است.
آن حقیقت نامرئی که پشت واقعیت نهفته شده است چیزی نیست جز معنای زندگی، آن چیزی که برای هنرمندان، فلاسفه و سیاستمداران مهم است. میتوان گفت زبان عکاسی زبان جستوجو کردن معناست.
جستوجوی فلسفی به صورت پرسش فلسفی ظاهر میشود و همراه با خود تضادهای واقعیت تاریخی، اجتماعی و به طور کلی واقعیت بشری را برای ما نمایان میکند. در اینجاست که میتوانیم درباره جوهر گفتوگویی عکاسی صحبت کنیم. این مسابقه، موضوعش رابطه عکس و گفتوگو بود و از یکی از عضو هیأت داوران، سؤال میشد که چه نوع عکسی باید بگیریم؟ پاسخ دادن : الزاماً عکس گرفتن از دو نفر که با هم صحبت میکنند، موضوع نیست بلکه آنچه مهم است این است که جوهر گفتوگویی عکاسی را عکاسی، چگونه میتواند دربیاورد؟ به نظر من این مهمترین کاری است که برندگان مسابقه توانستند انجام بدهند.
بیشتر بخوانید: عکاسی حرفهای در شب
جوهر گفتوگویی چیست؟
جوهر گفتوگویی قبل از هر چیز گفتوگویی است که میان عکس و وجدان خودش صورت میگیرد و بعد گفتوگویی است که میان هنر عکاسی و واقعیتی که در مقابلش قرار گرفته، صورت میگیرد و بالاخره گفتوگوی سومی است که میان هنر عکاسی و تماشاگران آن صورت میگیرد. پس میبینیم که سه سطح مختلف در گفتگو و جوهر گفتوگوی عکاسی وجود دارد.
برای روشن شدن بحث، مثالی از هنر نقاشی میزنیم. نقاشی را در مادرید و آن تابلوی معروف گرنیکای پیکاسو است. اوجرید، پژوهشگر معروف هنر درباره تابلوی گرنیکا میگوید پیکاسو این تابلو را به خاطر بمباران شهر گرنیکا میکشد. اوجرید میگوید این تابلو فقط بیانگر آن اتفاق و بیانگر توحش نازی نیست که در شهر گرنیکا صورت گرفته، حتی فقط بیانگر جنگ داخلی اسپانیا هم نیست، حتی بیانگر تاریخ اروپا هم نیست بلکه بیانگر روح بشری است و به خاطر همین است که وقتی ما ایرانیان یا هر کسی که بخشی از این تاریخ نبوده تابلوی گرنیکا را میبیند میتواند با آن گفتوگوی درونی برقرار کند.
مگر غیر از این است که در قلمرو سیاست هم وقتی بحث گفتوگو جای خود را به خشونت و جنگ میدهد باز هم ما امیدمان به هنر است و باز هم هنر است که با ایجاد گفتوگویی که با واقعیت این خشونت و جنگ به وجود میآورد، سربلند بیرون میآید.
در اینجا از مرحوم کاوه گلستان یاد میکنم و عکاسهایی که در مقابل این واقعیتهای خشن و توحشها قرار میگیرند ولی هنرشان هنری است که عاری از هر گونه خشونت است و در آن این امر گفتوگویی است و به نظر من سربلند بیرون میآیند و اینجا یاد این حرف نیچه میافتیم که میگوید وقتی از قدرت ادیان کاسته میشود، همیشه هنر سربلند میشود.
عکاسی پیروزی تصویر بر واقعیت است
چون تصویر عکاسی، بازتاب عین نیست بلکه خود عین است یعنی آن چیزی که شما در مقابلش قرار میگیرید خود آن عین است، یعنی میتوان گفت این بازنمایی عکاسی، جوهر روند شکلگیری یا آن چیزی که در فلسفه به آن «شوند» یا «گردیدن» میگوییم، عین را به ما نشان میدهد و از این لحاظ با نقاشی هم تفاوتهای اساسی دارد.
کاری که اینجا اتفاق میافتد این است که هنر عکاسی، ایجادکننده یک شفافیت در نگاه ماست. من روی کلمه شفافیت خیلی تأکید میکنم چون ما درباره تصویر صحبت میکنیم، عکاسی واقعیت را برای ما شفاف میکند یعنی دوربین عکاسی و آن عکاسی که پشت این دوربین قرار گرفته در حقیقت دقیقاً مثل تلسکوپ روی آن موضوع اصلی که باید دقت صورت بگیرد آن جوهر واقعیت را برای ما آشکار میکند. در اینجاست که این نگاه عکاسی، یک فاصله معرفتی میان عکس و واقعیت ایجاد میکند و اتفاقاً این نگاه را در مقابل نگاه شکست قرار میدهم که میشود اسمش را در مقابل نگاه عکاسانه، نگاه شکستهای گذاشت که ایدئولوژیها به وجود میآورند و نگاه عکاسی این ایدئولوژیها را به نقد میکشد.
مقالات بیشتر: عکاسی از ماه
آنجایی که نگاه شکسته مجذوب ایدئولوژی هست چون از دیدن آن حقیقت پشت واقعیت کاملاً ناتوان است. نگاهی عکاسی جوهر این ایدئولوژی را برای ما نمایان میکند.
در اینجا منظور از ایدئولوژی، آن گفتمان غالب و حاکم است که در جوامع داریم و حاشیه آن را میسازد تا ما نتوانیم پشت واقعیت را ببینیم و عکاس و عکاسی میتواند تضادهای این گفتمان غالب را برای ما شفاف کند.
عکاسی در نقش منتقد و پژوهشگر است
پرسشگر و ایجادکننده گفتوگوست ولی این گفتوگو قبل از هر چیز، یک گفتوگوی درونی است و نقد الزاماً در یک عکسی که احتمالاً گفتوگوی دو نفره یا دو ابژه را با همدیگر میتواند نشان بدهد. تأکید میکنم این گفتوگو قبل از هر چیز، گفتوگوی میان عکاس و واقعیت است و سپس گفتوگویی که میان عکس و ما صورت میگیرد.
هنر عکاسی مهم است
شما را به یاد صفحهای از ادبیات قرن بیستم میاندازیم که نویسنده آن نشان میدهد که عکاسی چقدر مهم است و آن کسی نیست جز میلان کوندر و کتاب بار هستی که در این کتاب، از زیبایی صحبت میکند و میگوید من با ورق زدن کتابی درباره هیتلر و با دیدن عکسهایی از او به یاد سالهای جنگ جهانی دوم و تجربیات خودم افتادم و میگوید شگفتآور این است که مرگ خانواده من در اردوهای نازی نیست که این خاطرات را برای من دوباره زنده میکند بلکه این عکسهای هیتلر است که زمان گذشته و گمشده را دوباره برای من زنده میکند.
اینجا نشان داده میشود که شما وقتی با عکس برخورد دارید، عکس دیگر مسأله یادگار نیست، اینجا عکس برای ما تاریخساز است و حقیقت پشت واقعیت را نشان میدهد و شاید اهمیت عکاسی در میان هنرهای دیگر در این است که پاسخ به این سؤال است که چه چیزی میشود؟ چه چیزی شکل میگیرد؟ چه چیزی در حال گردیدن است؟ نه اینکه فقط چه چیزی هست؟ تفاوت این دو سؤال را ببینید، به نظر من تمام جوهر گفتوگویی عکاسی در این پرسش نهفته است که موجب میشود فلاسفه هم به این هنر اهمیت بدهند و به آن توجه کنند.
مشاهده مطالب بیشتر در وبلاگ آموزشی لنزوکم 🙂
……………………………………………..
چگونه دوربین را به طور صحیح در دست نگه داریم؟
انتخاب بهترین سه پایه دوربین عکاسی
- لنزوکم
- 1403-02-12
- 157 بازدید